۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...




توی این دو سه هفته داشتم وضعیت سیاسی رو بررسی میکردم (حالا کسی ندونه فکر میکنه ما چه سیاستمداری هستیم...!!!) البته نه توی اینترنت و صدا و سیمای عزیزمون و ماهواره، حوصله هیچکدومشون رو نداشتم، توی این مدت بیشتر سعی کردم توی مردم (شما بخونید خس و خاشاک یا اراذل و اوباش یا اغتشاشگرا یا هر چیز بی تربیتی دیگه ای) باشم. خیابون ولیعصر، خیابون انقلاب، میدون بهارستان. صحنه هایی رو دیدم که زبون قاصرِ از گفتنشون... اصلاً هم قصد ندارم حداقل فعلاً در موردشون بنویسم، چون خودتون دیدید و شنیدید و خوندید...

ما اگه یه روزی بخواهیم با کسی بریم بیرون که مسئولیتش با ما باشه، اگه یه جایی درگیری باشه سعی میکنیم که از اون محل دور بشیم که آسیبی به همراهمون که مسئولیتش با ماس نرسه، در صورتیکه این آقایون که مدعی حمایت از مردم هستن و اینقدر خوب و مهربونن که میخوان مردم به زور ببرن بهشت، چطور دلشون میاد مردم به خاک و خون بکشن...؟!
اگه یه روزی یه دادگاهی تشکیل بشه، اینا چه جوابی دارن که بدن...؟!


توی همه حکومتهای دموکراتیک دنیا رسم بر اینه که اگه مردم، حکومت یا دولت رو نخوان اون دولت کارش تمومه و از قدرت کناره گیری میکنه، ولی اینایی که دم از اسلام و امام زمان میزنن حتی حاضر به شنیدن صدای مخالفشون هم نیستن چه برسه به کناره گیری از قدرت...
مگه این قدرت چه مزایایی برای شما داره...؟!
چه امکاناتی رو میتونین برای خودتون و اطرافیانتون فراهم کنید که اینقدر محکم بهش چسبیدید و ولش نمیکنید...؟!
اونوقت میاید میگید ما سالمیم و خدمتگذار، بقیه مفسد و خائن و ....


فقط امیدوارم این حرکت دادخواهی مردم تا رسیدن به نتیجه تموم نشه...

الله اکبر ...

هیچ نظری موجود نیست: