۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

مرد درجه 2


من همیشه به این فکر میکنم که چه چیزی باید توی یه مرد وجود داشته باشه تا بتونه جنس مخالف رو به خودش جذب کنه؟ یا اینکه خانمها از آقایون چه انتظاری دارن و چه چیز اونا میتونه براشون جالب و جذاب باشه؟ البته قبل از اینکه به هم پیوند بخورن، حالا از هر نوعش، دوستی، ازدواج، همکاری و یا هر چیز دیگه ای. اون چیزی که باعث میشه یه خانوم به خاطر اون یه مرد رو انتخاب کنه.
خب نظر افراد با هم فرق میکنه، بعضیا دنبال زیبایی هستن، بعضیا دنبال پول هستن، بعضیا دنبال مقام هستن و ...
چند وقت پیش شبکه GEM یه برنامه ای پخش میکرد با عنوان AVERAGE JOE 2 (مرد درجه 2).
موضوع برنامه از این قراره که یه خانم خوشگل باید بین 20 نفر مرد با هیکل، قیافه، شغل، تحصیلات و سطح درآمدهای متفاوت که از جاهای مختلف آمریکا اومده بودن و تو یه ویلای بزرگ و مجهز به مدت 5 هفته باهاشون زندگی میکنه، یه نفر انتخاب کنه و باهاش ازدواج کنه.
بعد از کش و قوسهای فراوان و ارتباطهای نزدیکی که این خانم با این مردا برقرار میکنه به تدریج 18 نفرشون حذف میشن و دو نفر باقی میمونن.
یکی یه پسر خوشتیپ که شغلش گارسون بوده و با پدرش زندگی میکرده و یکی دیگه یه پسر معمولی از نظر قیافه که تو کار سرمایه گذاری بورس بوده و یه دفتر توی نیویورک داشته و یه ویلا به جای دیگه و یه ماشین درست و حسابی.
هر دو نفرشون هم به اون خانوم عاشقانه اظهار علاقه و محبت میکردن.
شما اگه بودید کدومشون رو انتخاب میکردید؟
من توی ذهنم این بود که حتماً اون پسری انتخاب میشه که توی سن جوونی واسه خودش کار کاسبی درست و حسابی راه انداخته و خیلی هم به اون خانم علاقه منده و اینو اظهار میکنه...
ولی اینطوری نبود...!!!
اون خانم تو یه انتخاب ناباورانه اون پسری رو انتخاب کرد که از لحاظ ظاهری زیباتر بود و گفت احساس میکنه که میتونه با اون بیشتر خوشبخت بشه...!!!
واقعاً معیار انتخاب یه خانم وقتی به پای عمل میرسه چیه؟

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

درد ...

یک شب آتش در نیستانـــــــــی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نئی شمع مزار خویــش شد
نی به آتش گفت: کین آشوب چیست ؟
مر تو را زین سوختن مطلــوب چیست ؟
گفت آتش: بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
زان که میگفتی نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بــود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش اسـت

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

قانون مورفی...

من کلاً یه آدم خوشبینی هستم و کاملاً در مورد محیط اطراف و آدما مثبت فکر میکنم، مگه اینکه خلافش ثابت بشه، تا به حال هم از داشتن این دیدگاه ضرر نکردم و معتقدم آدمای بدبین و منفی گرا، خودشون بیشتر خسته میشن و ضرر میکنن.
این جناب آقای مورفی یه قانون داره که میگه: بدترین اتفاقات در زمانی که شما اصلاً انتظارشُ ندارید اتفاق می افته. من با این قانون مخالفم ولی بعضی وقتا این قانون بدجوری در مورد آدم صدق میکنه...!!!
من توی سال 87، یه سال پرتنش و بدی رو از لحاظ کاری پشت سر گذاشتم، برای همین تصمیم گرفتم امسال عید یه 20 روزی برم حال کنم، بدور از همه دغدغه ها...
خانواده ما 25 اسفند رفتن شمال. منو داداشم بعداز ظهر 28 راه افتادیم بریم شمال، من گفتم چون اتوبان کرج و جاده چالوس شلوغه از مسیر دیزین بریم خلوته. حدود 40 دقیقه ای که جاده رو رفتیم، پلیس جلومون گرفتُ گفت جاده به علت بارش برف و تعمیرات بسته س.!!! حالا کی باز میشه؟ اردیبهشت...!!! ما هم هرچی با آقا پلیسه صحبت کردیم که ما این جاده رو بلد هستیم وتجهیزات هم داریم قبول نکرد و گفت باید برگردید.
ما برگشتیم از جاده هراز رفتیم و از اونجا هم به سوی یکی از روستاهای چالوس. هوا حسابی سرد و بارونی بود ما هم بالاجبار چپیده بودیم تو ویلا و همش خواب بودیم. یه دو سه روزی به همین منوال گذشت تا اینکه دندون درد من شروع شد. این دندونِ جلویِ پایین من حدود 13 سال پیش توی باشگاه یه ضربه ای خورد گوشه اش شکست، با اینکه عصب کشی شده ولی بعضی وقتا درد میگیره. ولی این دفعه بدجوری درد گرفت، حالا من هرچی مفنامیک اسید و پروفن میخورم مگه ساکت میشه...!!! خلاصه با روزی 6-7 تا مفنامیک اسید دردشو کنترل میکردم.
هوا همچنان سرد و بارونی بود که ما به دعوت یکی از دوستان تصمیم گرفتیم بریم ویلاشون تو نوشهر. وقتی رسیدیم من رفتم حموم یه دوش بگیرم، داشتم سرمو شامپو میزدم، سرمو که چرخوندم یهو گردنم گرفت، نمیدونم چرا اینطوری شد ولی به سختی گردنمو به سمت چپ میچرخوندم، مثل آدم آهنی شده بودم.
با همه این دردا داشتیم سر میکردیم که دوستان گفتن بریم دریا. ما هم بعد از کلی پیاده روی کنار ساحل زیر نم نم بارون رفتیم توی یه رستورانی که توی دریا بود نشستیمُ چای خوردیمُ قلیون کشیدیم، جاتون خالی خیلی خوش گذشت... فردا صبح که بلند شدم دیدم که دارم سرما میخورم، چند تا قرص سرماخوردگی خوردم ولی افاقه نکرد، سرمای بدی خوردمُ افتادم تو خونه...
خلاصه توی این 15 روز تمام امراضی که سالی یکبار میان سراغمون رو با هم تجربه کردیم فقط تنها شانسی که آوردم این بود که دختر نبودم، چون طبق قانون مورفی حتماً یه 20 روزی پریودم جلو میافتاد و تو این اوضاع پریود هم میشدم...