۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

قانون مورفی...

من کلاً یه آدم خوشبینی هستم و کاملاً در مورد محیط اطراف و آدما مثبت فکر میکنم، مگه اینکه خلافش ثابت بشه، تا به حال هم از داشتن این دیدگاه ضرر نکردم و معتقدم آدمای بدبین و منفی گرا، خودشون بیشتر خسته میشن و ضرر میکنن.
این جناب آقای مورفی یه قانون داره که میگه: بدترین اتفاقات در زمانی که شما اصلاً انتظارشُ ندارید اتفاق می افته. من با این قانون مخالفم ولی بعضی وقتا این قانون بدجوری در مورد آدم صدق میکنه...!!!
من توی سال 87، یه سال پرتنش و بدی رو از لحاظ کاری پشت سر گذاشتم، برای همین تصمیم گرفتم امسال عید یه 20 روزی برم حال کنم، بدور از همه دغدغه ها...
خانواده ما 25 اسفند رفتن شمال. منو داداشم بعداز ظهر 28 راه افتادیم بریم شمال، من گفتم چون اتوبان کرج و جاده چالوس شلوغه از مسیر دیزین بریم خلوته. حدود 40 دقیقه ای که جاده رو رفتیم، پلیس جلومون گرفتُ گفت جاده به علت بارش برف و تعمیرات بسته س.!!! حالا کی باز میشه؟ اردیبهشت...!!! ما هم هرچی با آقا پلیسه صحبت کردیم که ما این جاده رو بلد هستیم وتجهیزات هم داریم قبول نکرد و گفت باید برگردید.
ما برگشتیم از جاده هراز رفتیم و از اونجا هم به سوی یکی از روستاهای چالوس. هوا حسابی سرد و بارونی بود ما هم بالاجبار چپیده بودیم تو ویلا و همش خواب بودیم. یه دو سه روزی به همین منوال گذشت تا اینکه دندون درد من شروع شد. این دندونِ جلویِ پایین من حدود 13 سال پیش توی باشگاه یه ضربه ای خورد گوشه اش شکست، با اینکه عصب کشی شده ولی بعضی وقتا درد میگیره. ولی این دفعه بدجوری درد گرفت، حالا من هرچی مفنامیک اسید و پروفن میخورم مگه ساکت میشه...!!! خلاصه با روزی 6-7 تا مفنامیک اسید دردشو کنترل میکردم.
هوا همچنان سرد و بارونی بود که ما به دعوت یکی از دوستان تصمیم گرفتیم بریم ویلاشون تو نوشهر. وقتی رسیدیم من رفتم حموم یه دوش بگیرم، داشتم سرمو شامپو میزدم، سرمو که چرخوندم یهو گردنم گرفت، نمیدونم چرا اینطوری شد ولی به سختی گردنمو به سمت چپ میچرخوندم، مثل آدم آهنی شده بودم.
با همه این دردا داشتیم سر میکردیم که دوستان گفتن بریم دریا. ما هم بعد از کلی پیاده روی کنار ساحل زیر نم نم بارون رفتیم توی یه رستورانی که توی دریا بود نشستیمُ چای خوردیمُ قلیون کشیدیم، جاتون خالی خیلی خوش گذشت... فردا صبح که بلند شدم دیدم که دارم سرما میخورم، چند تا قرص سرماخوردگی خوردم ولی افاقه نکرد، سرمای بدی خوردمُ افتادم تو خونه...
خلاصه توی این 15 روز تمام امراضی که سالی یکبار میان سراغمون رو با هم تجربه کردیم فقط تنها شانسی که آوردم این بود که دختر نبودم، چون طبق قانون مورفی حتماً یه 20 روزی پریودم جلو میافتاد و تو این اوضاع پریود هم میشدم...

هیچ نظری موجود نیست: